بوریچه مون

نی نی مون گل دخمله؟قند عسله؟گگگگگگگگل پسره؟شهد و شکره؟

عزیززندگیم فروردین نود وجهارخیلیییییییی یهویی فهمیدیم مامان جون بارداره .هورااااااااا.مبارکهههههههههه الان ایشالا چهارماه بارداره مامان. شما میگی آجیه یا داداش؟ مامان ازت میپرسه الینا آجی یا داداش؟شما میگی آجی خیلیییییییییییییییییییی خوشحالم تولد مامان جونت من گل فرستادم واسه مامانیت .خواب بودین شما.بابا هم ماموریت بود.مامان جون و شما خیلی ترسیدین.مامان جون فک کرد دزده.دید یه آقای جوون گل تولد آورده.خیلی دعوام کرد.مامانت قول داد اگه داداش باشه بهم لگد بزنه.خواستم خوشحالش کنم ولی  بابات خیلی مهربون زنگ زد گفت نگران نباش.دستت درد نکنه.عیب نداره.ترسیده.فدای مامانت.خودت.آبجی ؟داداشت؟ ...
26 خرداد 1394

بدون عنوان

وقتی برای واکسن هجده ماهگی عزیزت اومدیم خونتون به مادر بزرگ گفتی مادل.قبلش میفرمودین اظ وبه بابابزرگ گفتی حاجاقا با صدای ظریف زیبات ماشالا قبلش میگفتی آقاجون
26 خرداد 1394

لغت نامه ی الــــــــــــــــــــــــینا 26/3/94

تمام زندگیمی خاله.خیلی خوشگل  قند و عسل از دهن خوشگلت میان بیرون. به من میگی:ادیسی.حدیثی.حدیث.ادیث جون به مادر بزرگ:اظ .مادل به پدربزرگ:آقاجون.حاج آقا   بسیاااااااااااااااااااااار شیرین میگی زندگیم.صداتو وفیلم هات رو قول میدم کامل بهت بعدا بدمش ایشسالا. به مامان:ماما به بابا:باباجون.بابا کمربند:دمغن به شوهرخاله:متضی.عمو.اولا بهش میگفتی انو.وعمو اصرار داشت همون مرتضی صداش کنی خخخخخخخخخخ کلا اینا رو الان زیاد میگی:ادیثی.متضی.آقاجون.مدل.عمو.بلوجلد.ماشین.شکلات.بستنی گردالی فک کنم قربون دلت تنگ شده کوچولوی من.
26 خرداد 1394

سلام زندگیه خاله

بعد مفصل واست مینویسم.امروز نهم اسفنده و شما و مامان اومدین خونه آقا جون و به قول شما آگگگگا. حرف هایی که الان دو روز مونده تا شانزده ماهت بشه به امید خدا: ماما بابا ادیس ابیجو(همون کفش دوز که خیلیییییییییییییییییییییییییی بهش وابسته ای اون نباشه خوابت نمیبره) آگا گدو(گردو) سکو سکو(به هنگام ذوق کردن) آباجی(آب بازی)کار مورد علاقت آبه اندشت(انگشت) پیجو(پیشو) و . . . . . بقیشو بعد مینویسم.مامان گشنشه.برم واسش هویج پلو بیارم.شما هم خوابی. عاشق همیشگیت حدیث بوس
9 اسفند 1393

سلام نفس خاله

نه ماه و پنج روزگی:گفتیم بای بای کن بای بای کردی زنگیم.کلمه رو با عمل تطبیق دادی زندگیم. واژه های عشقم: امروز گفتی:اپ تاریخ بیست و نه شهریور نود و سه وبقیه واژه ها:اژه هته جه جی اب بابا ماما مامان ننه ادیس الا دقیقا ده ماه هجده روزته قربون وجودت برم کمک مامیت واسه تعویض زندگیم فعلا
29 شهريور 1393

اولین برخورد تو با لثه کش ژله ای در شش ماهگی

عزیزم کلیه اشیا رو دوست داری با دهنت امتحان کنی. از انگشت مامانی گرفته تا پتو و بالش و کلیه انگشتای خودتو ..... الان که برات یه لثه کش بیرنگ سیلیکونی خریدم. ژله ی لرزونکیه که تو خودتو مثه اون باهاش تکون میدی ولی هنوز نمیدونی که میتونه چیز خوشمزه ای باشه.فقط از حالت لرزونکش و ارتجای بودنش خوشت میاد.(دختر گلم.دختر دانشمند سوگولیه من)
10 ارديبهشت 1393