بوریچه مون

علاقه به رنگ ســـــــــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــــــــــــز

مامان میگه شما همش میگی سبز .توپ سبز .توپ سبز داشتی یه سبز دیگه هم خریدی.بهونه پاک کن سبزه رو میگرفتی.مامان الان از سبز خوشش نمیاد و شما عاااااااااااااااااااشق رنگ سبزی.این شیشه رنگی های خاله رو برمیداری میگی سبز . قرمز . ابی . نارنجی . سیفید . همه رنگ ها رو تشخیص میدی ماشالا.خیلی وقته.اول اول هم سبز رو یاد گرفتی.شاید از اول علاقه داشتی.بوسسسسسسسسسسسس.خاله فدات.امروز یکشنبه بیست و نهم شهریور نود و چهار.چشم به راه داداشی ایشالا.بوس   ...
29 شهريور 1394

خاطرات اومدن به عروسی مریم

عزیزدل خاله.چقد خوب شد اومدین.زود رفتین ولی.وقتی بابا رو بعد از اماده شدن واسه عروسی دیدی گفتی چقد سرت بزرگ شده!!!!!!!!!! خیلی مامانی خندید وقتی اقاجون اینو تعریف کرد.توی تالار لحظه اول نمیومدی داخل.گریه میکردی .وقت خوابت بود.اونجا هم شلوغ.مامان و تو رفتین یه میز تنها نشستین.شما رو میز مثل گل نشسته بودی وسط میز.با لبلاس عسلی خوشگل.عکس همه هست.بعد کمک کم اومدی پیش ما.وسط میز نشستی با سارا و خاله مامان و خاله حدیث و مادر جون بادکنک بازی میکردیم و تو خیلیییییییییییی مخوشحال میخندیدی.وچون بادکنک شما صورتی بود مال نی نی بغلی زرد همش میگفتی بابادک زرد رو میخوام.شما رنگ ها رو کاملا میشناسی.تا مادر جون رو دیدی گفتی لباس صورتی پوشیده. ...
29 شهريور 1394

در انتظار الینا

عشق من.الان ایشالا تو راهی.داری میای خونه ما.پیش خاله.اقاجون.و مادرجون.خرسی.قشنگه.و بکتاش(عروسکها) قربونت بشه حدیثی.دل م رفته.با داداشی.قربونت بشم.آخه فردا شب عروشی مریم عمو مادرجون هست.خوش امدید. زنگ زدم تو راه بابا کنار زده بود بخوابه.مامانی میگفت چون کنار جادست یکم میترسی.میگی بریم خونمون.اینجا کجاست. امروز مامان خیلی از شیطونیات گفت.اینکه مامان تا میخواد غذا درست کنه شما بلند بکن ببینم.مامان بلندت میکنه.با وجود دادشی .شیکم مامانی . بغلت  میکنه. دوباره دوباره میگی بلندم کن منم ببینم.مامان تابه که سیب زمینی سرخ میکرده توش میاره پایین میگه مامان اینه .ولی باز تا میره رو گاز میگی منم ببینم.قابلمه خواستی غذا در...
26 شهريور 1394

اب بدم بهت؟

زندگیه خاله.قربووووووووووووووون حافظه ات.امروز مامانی زنگ زد گفت ببین یه کاری میکنی حواسش پرت شه از یه چیزی.گفتم چی؟گفت زندگیم میره پیبش دستگیره کتابخونه لیوان میگیره میگه آب بریزم برات؟من کوچولو بودم از این آب میخوردم.وااااااااااااای دلم ضعف رفت.مامانیت میگفت بی شباهتم نیست.ولی خودش بنظرش این شبیه آبسردکن بیرونه. همش لیوان میبره م یگه آب بدم بهت؟ وای خاله.دلم ضعف میره.نمیتونم بگم چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر لذت داره شنیدن این کارات.ماشالا.زندگیم کوچولوی من.ماشالا به هوشت.کوچولوی یک سال و نه ماهه.زندگیم .باقرالعلوم نگهدارت. ...
15 شهريور 1394

عسل من نفس من عشق من الینا

زندگیه حدیث.خیلی وقته خونه نیومدم.از وقتی شما رفتین.کلی باهام حرف زدی با تلفن.قربون لب و دهنت.صداتو ضبط کردم.الان دوازدهم شهریور 94 هست.ووشما ماشالا ماشالا کاملا زیبا حرف میزنی.جمله بندی کامل.قبلا میگفتی: بفف(بفرما ) بفف اتاق(ببرم اتاق) زندگیبم نمکم عشق خاله.الان جمله کامل میگی: الو سلام عزیزم.سلامتی؟سلامت باشی بهم میگی نمک زندگی....شکر زندگی.من خورشت سبزی خوردم.پسته خوردم.یبار مامان  داد زده.بابا به مامانت گفته داد نزن پنچره بازه.بعد شما هر وقت مامان داد میزنه میگفتی داد نزن پنجره باز میشه!انقد براشون (مامان و بابا) جالب بوده که تکرار کردی. الان داریم با مامانت حرف میزنیم.میگه دم دهن شکلاتی دستتو میزنی به فرمون یه ماشین ...
12 شهريور 1394

شیرین زبونی تمام زندگیم

تمام داروندار خاله ادیث.امروز زنگ زدم مامان جون گفتم از الینا بگو واسم: دوس دالی خودت از پله ها تنهایی بری بیای.میگی:بلو اونبل فیلم نقی(پایتخت) رو دوس دالی و می گی.نگی نگی.وقتی شروع میشه میگی نگی اومد برنامه خندوانه آی فیلم صدای جناب خان رو دوس داری میری پا تلوزیون بش میگی بخون بخون(سیاهه نارگیله....) چیکو چیکو داره برنامش.مامانی صداشو ضبط کرده.مامانی که میگه تلوزیون روشن کنم؟میگی چیکو چیکو. امروز به مامانی مثه معلم ورزش بد اخلاقا(فدای اخلاقت) با دست اشاره میکردی میگفتی پاشو پاشو.قربون صدات کاش میشد بشنوی وقتی مثه تو میگم پاشو.پاشو.معلومه صدات ماشالا جذابه.ایشالا باقرالعلوم نگهدارت باشه عشق من. ...
6 تير 1394

تلفنی با خاله حرف زدی وقتی هیشکی حواسش نبود

زندگی منی که حدیثو دوست داری بابایی به مامانی گفته نیگا کن دیدن شما خودت گوشی رو برداشتی میگفتی الو حدیثی عزیزم سلام خوبی ای قربووووووووووووووووووووووووووووووون حرفات ولی وقتی زنگ میزنم میگی اته اته(قطع) یا میگی خدافس و گوشیو میذاری دوس ندالی مامانی تلفنی حرف بزنه تا با من حرف میزنی میگی اته من میگم قطع نیست گوشیبو میذاری که مامانی مال خودت باشه میگی نه نه مامان ما ماااااااااااااان تا مامان میره دسشویی انقد گریه میکنی تا بیاد .گاهی مجبوره بذارت تو تشت ببرت با خودش خخخخ زندگیمی آب که میخوای اصلا صبر نمیکنی تا لیوان رو با آب داغ بشوره میگی لیوااااااان لیوان گریه .مامانی میگه صبر کن تا ...
31 خرداد 1394

مامان عصبانیه از شیرین شدنای شما خخخخخخ

سلام عزیز زندگانی خاله امروز مامان زنگ زد و کلی تعریف کرد چیکار کردی کلافه میگفت بهت میگم چی میکنه که نگید مگه چیکار کرده صبح پاشدی یه تسبیح ببزرگ آوردی به مامان گفتی دلال(یعنی درش بیار) هرکاری کرده شما کوتاه بیای نشده.گفته نمیشه باش دعا میکنن .در نمیاد آخرش درش آورده واست بعد مامان خواسته چایی دم کنه شما با اصرار خواستیش.کلا علاقه دارید چایی خشک رو بپاشین تو خونه فدا شیرین کاریات بعد کلی کلک سوار کرده آجیم بهت آبنبات رو داده بجای چایی خشک بعد گفتی سینی سینی بعد سینی رو بهت داده دونه تسبیح و آبنبات و چایی ریختی توش بعد همش حواس باهوشت جمع بوده که تا مامانی نیگا نکرد خالیشون کنی رو فرش.و بعد تا مامانی حواسش نبود خالیش...
31 خرداد 1394

اولین فیلم که دوسش داری

  عشق من الان شبکه سه یه سریال طنز داره.شمعدونی.کارگردان سروش صحت. شما شدیدا دوسش داری.اولا فقط هوشنگ رو میشناختی.الان سعید هم میگی.تا فیلم شروع میشه میگی هوشنگ.خخخخخخخخخخخخ.فدای حرفات.تازه یبار به بابایی ت هم گفتی هوششششششششششششششششنگ. یبار مامان بابا حواسشون نبود.شما برا اولین بار میگفتی هوشنگ.هوشنگ.باورشون نشد.فهمیدن منظورت اینه هوشنگ رو بگیر.شروع شده.قربون دهنت. اینا رو مامان میگه.من هر وقت میام خونه آقا جون برا عشقم یادگار مینویسم فدای تو و داداشت. مامان ​ ت میگه هرچی خدا بخواد سالم باشه.من که میگم داداشه.مامانت میگه دوتا دختر خوبه.خیلی دختر دوست داره.ایشالا سالم صالح زیبا باشه.اسم وبلاگ داداشت بوریچک هست.این ا...
26 خرداد 1394