بوریچه مون

لغت نامه ی الــــــــــــــــــــــــینا 26/3/94

تمام زندگیمی خاله.خیلی خوشگل  قند و عسل از دهن خوشگلت میان بیرون. به من میگی:ادیسی.حدیثی.حدیث.ادیث جون به مادر بزرگ:اظ .مادل به پدربزرگ:آقاجون.حاج آقا   بسیاااااااااااااااااااااار شیرین میگی زندگیم.صداتو وفیلم هات رو قول میدم کامل بهت بعدا بدمش ایشسالا. به مامان:ماما به بابا:باباجون.بابا کمربند:دمغن به شوهرخاله:متضی.عمو.اولا بهش میگفتی انو.وعمو اصرار داشت همون مرتضی صداش کنی خخخخخخخخخخ کلا اینا رو الان زیاد میگی:ادیثی.متضی.آقاجون.مدل.عمو.بلوجلد.ماشین.شکلات.بستنی گردالی فک کنم قربون دلت تنگ شده کوچولوی من.
26 خرداد 1394

سلام زندگیه خاله

بعد مفصل واست مینویسم.امروز نهم اسفنده و شما و مامان اومدین خونه آقا جون و به قول شما آگگگگا. حرف هایی که الان دو روز مونده تا شانزده ماهت بشه به امید خدا: ماما بابا ادیس ابیجو(همون کفش دوز که خیلیییییییییییییییییییییییییی بهش وابسته ای اون نباشه خوابت نمیبره) آگا گدو(گردو) سکو سکو(به هنگام ذوق کردن) آباجی(آب بازی)کار مورد علاقت آبه اندشت(انگشت) پیجو(پیشو) و . . . . . بقیشو بعد مینویسم.مامان گشنشه.برم واسش هویج پلو بیارم.شما هم خوابی. عاشق همیشگیت حدیث بوس
9 اسفند 1393

سلام نفس خاله

نه ماه و پنج روزگی:گفتیم بای بای کن بای بای کردی زنگیم.کلمه رو با عمل تطبیق دادی زندگیم. واژه های عشقم: امروز گفتی:اپ تاریخ بیست و نه شهریور نود و سه وبقیه واژه ها:اژه هته جه جی اب بابا ماما مامان ننه ادیس الا دقیقا ده ماه هجده روزته قربون وجودت برم کمک مامیت واسه تعویض زندگیم فعلا
29 شهريور 1393

اولین برخورد تو با لثه کش ژله ای در شش ماهگی

عزیزم کلیه اشیا رو دوست داری با دهنت امتحان کنی. از انگشت مامانی گرفته تا پتو و بالش و کلیه انگشتای خودتو ..... الان که برات یه لثه کش بیرنگ سیلیکونی خریدم. ژله ی لرزونکیه که تو خودتو مثه اون باهاش تکون میدی ولی هنوز نمیدونی که میتونه چیز خوشمزه ای باشه.فقط از حالت لرزونکش و ارتجای بودنش خوشت میاد.(دختر گلم.دختر دانشمند سوگولیه من)
10 ارديبهشت 1393

اولین خنده بلند و قهقه ات قربونت بشه حدیث

دیشب اولین قهقهه  بچه گانه و بلندت رو زدی مامانیت گفتن قربون خودت و مامانت شم ........................واااااااااااااااااای که من دورم....نشنیدم....فدای خنده هات.....الهی خالت دور وجودت بگرده
4 اسفند 1392

یازده آبان زیباترین زیباترین زیبا ترین زیباترین روز زندگی من و آجی و مامان و بابا و ...و ما

سلام امید قلب خاله.تمام آرزوی من ........شما صبح روز یازده آبان ساعت ده و چند دقیقه پا به جهان گذاشتی .....فدای قدمت....من فقط اشکهام میومد...مامانیت هنوز بی هوش بود که شما اومدی به دنیا فدای خودت و مامانــــــــــــــــــــــــــــت.من فک میکردم با هم میاید بیرون از اتاق.واقعا تجربه نداشتم.وقتی گفتن بچه ی شماست من فقط اشکهام میومد.....................زیباااااترینم...واقعا زیییـــــــــــــــــــــــــبــــــا بودی بخدا....خیلی ناز...........سرخ و سفید........لبات انگار رژ داشتن قرمز قرمز......قربون لب و دهنت شم .........امیدوارم خودت خاله بشی تا بدونی من چه حسی بهت دارم قربون همه چیزت ......................انقدر خدا رو شکر انقـــــــ...
4 اسفند 1392

دیر کردم خحاله فداااااااااااااااااااااااااات ببخش منو

سلام همه ی آرزوووووووووووووووووم.خیلی حرف دارم واست الیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــا جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون ما شدی ..............خوش اومدی فدااااااااااااااااات ...
4 اسفند 1392

بوریچه خاله داره عقد میکنه

زندگییییییییییم سلاااام الان شما ازم دورین.واسه خاله خواستگار اومده. میخوان زودتر محرمیت بخونن. خیلییییییییییی عجلـــــــــــه دارن   ولی شما و مامانی و بابایی نیستین اینجا. انقــــــــــــــــــــــــــــد خوب بود رفتیم آزمایش دادیم .خجالت کشیدم. مهم ترین مرحله زندگیم .ولی شما ازم دورین .دلم میخواد تو و مامانی الان کنارم بودین . تمام هستیم مامانته .بخاطر جگرگوشمون(یعنی شما) سفر کردن و اومدن به اینجا براش خوب نیست.همیشه مامانی رو مواظبش باش بشرای خاله.قبلا میگفت منو خیلی دوس داره.حالا خودش میگه از بوریچه مهمتر توی زندگیم وجود نداره.فک کنم مامانی اینجوری بیاد عقد من خاله دوسش داشته باش همیــــــــــــــــــــ...
23 شهريور 1392