بوریچه مون

لغت نامه ی الینا خرداد95

زندگی خاله تمامی ق ها رو گ میگی گطار گوری ولی کاملا بلدی بگی ق.مثلا میگی آقاجون. لکچال:یخچال قبلا  وقتی مثلا مامانی حامله بود به پشه کش میگفتی:پشه کشتی.الان میگی پشه کش. مامانی یادت داده وقتی میخوای با کسی دوست بشی سلام کنی.بگی اسم شما چیه.بگی میای باهم دست بدیم.حالا شما خاله  رو با تمام چیزها دوست میکنی.با خرس.با تنو دستمال کاغذی.با همه چیز.بعد صدای خرس عروسکت عمو نوروز و... همه روبجاش میگی تا با من دوست شن. ...
17 خرداد 1395

خاله فدای وجودت.

زندگی خاله الان رفتید از خونه آقاجون.انقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد گریه کردم.مامانیت که زنگ زد آروم شدم.خیلی جاتون پیداست.مخصوصا جای خودت.زندگی خاله انقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد به آب بازی علاقه داری و کللللل لباساتو خیس میکنی که هر روز باید دو سه بار لباساتو عوض کنیم.خیــــــــــــــــــــــــــــــــــس خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــس که میشی راضی میشی از آب بازی استعفا بدی.مثلا میگی میخوام دستمو بشورم.میخوام شیشه داداشیو بشورم.یا میگی بده من بشورم کلا هرچی که ببینی کسی داره میشوره.کمی لج میکنی زندگیم.و عصبانی میشی به خاطر سنت.یکم با داداشی لج میکنی و چیزاتو ب...
17 خرداد 1395

زندگیم ی تو بابا زندگی خودمی .اگه بشنوی میگی زندگی خرس

داروندارم سلام.چقد من گناه دارم که از عشقام دورم.امروز مامانی چنتا چیز جالب گفت مردم از خنده.میگه شما به گنبد مسجد میگی اذون.جالبتر اینکه در قندون که شیشه ای و گرده و قلممبست میگه مثه اذونه چراغ داره. امروز یکم مامانی رو خسته کردی بعد واسه اینکه دلشو بدست بیاری بهش گفتی: ببین رضوان فک کردم تو دماغت پروانه های سبز دارن بال میزنن. وای خدا.عاشقتم.بهت میگم تو زندگیمنی میگه نه خرس.میگی زندگی خرسم.کسوکار خرسم.بشدت به خرس و رنگ سبببببببببببببببببببببببببببزعلاقه مندی.جونم فدات.امروز گفتم داداشی زندگیکیه؟گفتی من.گفتم تو زندگیکی ای؟گفتی خرس. گفتم گوشیو بده مامان گفتی داره جا داداشیمو عوض میکنه. یادش بخیر اونروزی که خرسی رو...
18 ارديبهشت 1395

وجودم فدات

زندگی من سلام.چقققققققققققددددددددددددددر کیف داره باهات حرف زدن.شیطنت های بانمکت.خیلی خرسی هات رو دوس داری.بهت میگم تو زندگی منی؟میگی زندگی خرسیام.میگم کسوکار منی؟میگی نه کسوکار خرسی ام.جونم فدات.چقدر دلتنگتم.احتمالا تیر جشن عروسی خالته و میای پیشم ایشالا بزودی.
13 ارديبهشت 1395

کارهای جذاب الینا با تاریخ

سوم مرداد94 :دستتو میزدی پشت لیوان ببینی سرده یا گرمه(یکسال و نه ماه) دوازده آبان94:به آقا جون موقع کار کردن میگفتی:کمرت درد میگیره(دوسالگی) شانزده آبان 94شنبه شب:الینا آقاجون رو بوسید .آقا جون گفت زندگی کی هستی گفت:خاله حدیث...گفت عزیز کی هستی:گفت آقا جون....مامانجون رضوان گفت:من چیتم؟الیناجون گفت تو عزیزمی.مامانجونت گفت مادر چیته؟گفت عزیز ه. بیست و دو آبان94:وقتی بابا از سرکار اومد.گفتی:بابامه.دوییدی در رو باز کنی. بهمن94:شلوارت لک زده بود با شیر کاکائو.خودت با تعجب گفتی چی شده؟خودت خندیدی گفتی شیر کاکائوئههههههه بهمن94:آیفون رو برمیداشتی و مثلا به خاله های مامانت زنگ میزدی. میگفتی این دکمه که آدم روشه رو بزنی در باز میشه آق...
20 اسفند 1394

زندگیه من الان پیشمی

سلام عششششششششششق خاله.الان پیش مایی.اومدی خونه آقاجون.با داداشی جون. فرهنگ لغت جدید الینا: مسکاب-مسکاپ:مسواک شکلات قرمز نخور دندونت خراب میشه باتوبند:بادکنک کماکان... ابیجو:کفشدوزت گوری:قوری دارره:دایره البته همممممه رو بلدی درست بگی ولی به قول خاله سحر دوست مامانی حال میکنی اینجوری بگیشون    
19 بهمن 1394

الیــــــــــــــــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا و داداشــــــــــــــــی

سلام وجود خاله.سلام همکس من.چقــــــــــــــــــــــــــــــــــدر دلم میخواد الان پیشت باشم.ولی نمیشه.الان با شما تلفنی حرف زدم.گفتم خرسی خوبه؟گفتی داره غذا میخوره.گفتم بعدش میخوابه؟گفتی آله.بالش میذارم سر زیرش( زیر سرش) اینجولی.اینجولی.انگار که من میبینم.قربببببونت خاله.آرزومه بیام ببینمت.اگه مرتضی بیارم.یدونه خاله داری که اون هم بی معرفته.دوست دارم لحظه لحظه پیشت باشم.وقتی پاتو بوس میکنم بعد اون پاتو میاری بالا یعنی این دیگری هم بوس کنم میخوام برات جون بدم.بخدا نمیدونی چقدررررررر دوست دارم.جوووونمی.عمرمی.به سلامتی داداشی امروز یعنی شانزده آذر بیست و سه روزه شده.یادش بخیر.سخت بود.ساعت هفت و نیم کیسه آب مامانیت ترکید و ساعت بیست و دو شب دا...
16 آذر 1394

خاطرات پیامکی

سلام زندگیه خاله حدیث.ارزوم بود قشنگ ترین وبلاگ دنیا میشد وبلاگت.ولی من خاطراتو با عشق مینویسم هرچند خوشگل ترین حرفهای دنیایه حدیثیه ولی ممکنه توی دنیای نی نی وبلاگ خیلی ساده بنظر بیاد.امروز چندتا پیامک مامانی رو که بهم داده واست منینویسم.مامانی الان ماه نهم هست به خوشی.وشما کوچولوی من یکسالو ده ماهه حدودا. من فقط پیامک های اون رو مینویسم که با عششششششششششششششششق میخونمش همیشه. 1:آره طفلک ناز خوشگلم باخیده 2:یکم بهتره(باباییت کمرش گرفته.و بقول شما بابام خراب شده.خخخخخخخخخخخخخخ)هیچی رو کاناپه ام با الینابراش متل میگم من گفتم چی مثلا میگی واسش؟و اون گفت: 3:آره قصه عروسی مهدی رو مرور کردیم اونو چون خوب خوابیده بود ...
11 مهر 1394

علاقه به رنگ ســـــــــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــــــــــــز

مامان میگه شما همش میگی سبز .توپ سبز .توپ سبز داشتی یه سبز دیگه هم خریدی.بهونه پاک کن سبزه رو میگرفتی.مامان الان از سبز خوشش نمیاد و شما عاااااااااااااااااااشق رنگ سبزی.این شیشه رنگی های خاله رو برمیداری میگی سبز . قرمز . ابی . نارنجی . سیفید . همه رنگ ها رو تشخیص میدی ماشالا.خیلی وقته.اول اول هم سبز رو یاد گرفتی.شاید از اول علاقه داشتی.بوسسسسسسسسسسسس.خاله فدات.امروز یکشنبه بیست و نهم شهریور نود و چهار.چشم به راه داداشی ایشالا.بوس   ...
29 شهريور 1394

خاطرات اومدن به عروسی مریم

عزیزدل خاله.چقد خوب شد اومدین.زود رفتین ولی.وقتی بابا رو بعد از اماده شدن واسه عروسی دیدی گفتی چقد سرت بزرگ شده!!!!!!!!!! خیلی مامانی خندید وقتی اقاجون اینو تعریف کرد.توی تالار لحظه اول نمیومدی داخل.گریه میکردی .وقت خوابت بود.اونجا هم شلوغ.مامان و تو رفتین یه میز تنها نشستین.شما رو میز مثل گل نشسته بودی وسط میز.با لبلاس عسلی خوشگل.عکس همه هست.بعد کمک کم اومدی پیش ما.وسط میز نشستی با سارا و خاله مامان و خاله حدیث و مادر جون بادکنک بازی میکردیم و تو خیلیییییییییییی مخوشحال میخندیدی.وچون بادکنک شما صورتی بود مال نی نی بغلی زرد همش میگفتی بابادک زرد رو میخوام.شما رنگ ها رو کاملا میشناسی.تا مادر جون رو دیدی گفتی لباس صورتی پوشیده. ...
29 شهريور 1394