بوریچه مون

خاطرات پنج سالگی(پنج سال و چهارماه)

1397/12/13 2:01
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق دلم.کلی نوشتم ولی یهو رفت نمیدونم کجا

گفتم اومدم که از شیطونیای داداشی بنویسم.عشق منی تو زندگیم از خانومیت بنویسم تولد پنج سالگیت چند ماه پیش بود ولی ماشالا عشق من خیلی خیلی بافهمی.باقرالعلوم نگهدارتون باشه.

برای داداش هم مینویسم مامانی چنتا عکس داد براش بذارم صفحش.

از خودتم بگم که عاااشق نقاشی ای و فرستادن برای مل مل و ریزه میزه.و گوشی خاله دستته و همش میگی خاله بازی بخرم.و انقد بازی های جالب میخری.ماشالا بهت.مدادشمعی دوس داری.یروز دادشی داشت رو دیوار خونه آقا جون نقاشی میکشید من کاغذ چسبونم که روی اون بکشید ببین حالا تبدیلش کروی به یه پاندا😂🤣

عکسشو میدارم فردا

الان نزدیک دو شب سیزدهمه اسفنده.عاشقتم که انقد خوب میای خونه خاله کاراشو کنه بعد باهم بریم خونه آقاجون.بعد زنگ میزنی برای هر کاری از مامان اجازه میگیری.میگی تو بگو شماره رو تا من بگیرم.یکی یکی میگم و شما ماشالا شماره رو میگیری.با اینکه پیش دبستانی نرفتی اسم خودتو بلدی بنویسی.اعداد هم انگلیسی و فارسی رو بلدی تشخیص بدی.دوس داری ساعتو یاد بگیری.عاشق نقاشی ای .

پسندها (2)

نظرات (0)