کارهای جذاب الینا با تاریخ
سوم مرداد94 :دستتو میزدی پشت لیوان ببینی سرده یا گرمه(یکسال و نه ماه)
دوازده آبان94:به آقا جون موقع کار کردن میگفتی:کمرت درد میگیره(دوسالگی)
شانزده آبان 94شنبه شب:الینا آقاجون رو بوسید .آقا جون گفت زندگی کی هستی گفت:خاله حدیث...گفت عزیز کی هستی:گفت آقا جون....مامانجون رضوان گفت:من چیتم؟الیناجون گفت تو عزیزمی.مامانجونت گفت مادر چیته؟گفت عزیز ه.
بیست و دو آبان94:وقتی بابا از سرکار اومد.گفتی:بابامه.دوییدی در رو باز کنی.
بهمن94:شلوارت لک زده بود با شیر کاکائو.خودت با تعجب گفتی چی شده؟خودت خندیدی گفتی شیر کاکائوئههههههه
بهمن94:آیفون رو برمیداشتی و مثلا به خاله های مامانت زنگ میزدی.میگفتی این دکمه که آدم روشه رو بزنی در باز میشه آقاهه میاد تو.
علاقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه شدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد به آب بازی.
وقتی جات خیسه میگی مادر ببخشید بیا عوضم کن.
وقتی فامیلای مامان بیست و دو بهمن اومدن خونمون واسه تبریک داداشی جون شما خجالت کشیدی اولش نیومدی پیششون بعد که دایی مجید داشت ختم انعام میخوند اومدی نشستی و تعریف میکردی میگفتی باتوبند کرکید(بادکنک ترکید.تزیینای خونه).بعدش که رفتن میگفتی هرکی کجا نشسته بود.مهدی ؟آقا اینجوری رقصید.
همیشه دوس دالی صندلی بذاری زیر پات بری توی سینک ظرفشویی آب بازی و یا آشپزی کردن آدما رو ببینی
برام پشت تلفن داستان زنبور تعریف میکردی اینکه دستش سبز بود.اومد پیشت نشست رو دستت.مامانجون میگفت از خودت داری میگی داستانمیگفتی قرص مشکی رو چرا نیاوردی.گفتم قهوه ای رو میگی گفتی آره.شبا اینجا که بودی برات قصه میگفتم که مثلا خرسی میخواد بره عسل بیاره با تو میره تو سوارش میشی دوون دوون میرید جنگل تو با زنبورا دوستی براش عسل میگیری