در انتظار الینا
عشق من.الان ایشالا تو راهی.داری میای خونه ما.پیش خاله.اقاجون.و مادرجون.خرسی.قشنگه.و بکتاش(عروسکها)
قربونت بشه حدیثی.دل م رفته.با داداشی.قربونت بشم.آخه فردا شب عروشی مریم عمو مادرجون هست.خوش امدید.
زنگ زدم تو راه بابا کنار زده بود بخوابه.مامانی میگفت چون کنار جادست یکم میترسی.میگی بریم خونمون.اینجا کجاست.
امروز مامان خیلی از شیطونیات گفت.اینکه مامان تا میخواد غذا درست کنه شما بلند بکن ببینم.مامان بلندت میکنه.با وجود دادشی .شیکم مامانی .بغلت میکنه.دوباره دوباره میگی بلندم کن منم ببینم.مامان تابه که سیب زمینی سرخ میکرده توش میاره پایین میگه مامان اینه.ولی باز تا میره رو گاز میگی منم ببینم.قابلمه خواستی غذا درست کنی مثلا.بعد قابلمه رو از اینور به اونور مینداختی.لباس سفید کوچولوت رو با چادر و مانتو مامان اصرار داشتی و اندختی تو ماشین روشن کردی.هرچی مامانی میگفته بلوزت خراب میشه شما میگفتی خراب نمیییییییششششه.با گریه.خلاصه که موفق شدی.
میری رو بالش به تقلید رامب(خندوانه)میگی حالم چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/مامان اینا میگن عالللللللللیییییییییی.بعد میخندی میای پایین.مامانی رفته واسه عروسی مریم جون لباس ببینهو تو اتاق پرو بوده شما بغل بابایی میگفتی اینا رو خانما میپوشن نی نای میکنن.اینا عروس داماد میخرن نی نای میکنن.
یبار ماشین عروس رد میشده شما گریه میکردی من عروسو ندیدم.وایسادن تا رد شه شما گفتی عروس ناز بود قشنگ بود.مامان میگه من نمیدونم چجوری دیدش من دیدم صورتش پوشیدست.و این در زمانیه که شما حدود یکسال و ده ماه داری .ماشالا به الینا.الان بیست و هشت دقیقه بامداد بیست و پنج شهریور.عمیاین ایشالا واسه عروسی مریم و بهزاد.گیلی لی لی لی لی لی