بوریچه مون

در انتظار الینا

1394/6/26 0:13
217 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من.الان ایشالا تو راهی.داری میای خونه ما.پیش خاله.اقاجون.و مادرجون.خرسی.قشنگه.و بکتاش(عروسکها)

قربونت بشه حدیثی.دل م رفته.با داداشی.قربونت بشم.آخه فردا شب عروشی مریم عمو مادرجون هست.خوش امدید.RoozGozar.com | تصاویر زیباسازی فانتزی عاشقانه

زنگ زدم تو راه بابا کنار زده بود بخوابه.مامانی میگفت چون کنار جادست یکم میترسی.میگی بریم خونمون.اینجا کجاست.180568ddsj1svnh1.gif

امروز مامان خیلی از شیطونیات گفت.اینکه مامان تا میخواد غذا درست کنه شما بلند بکن ببینم.مامان بلندت میکنه.با وجود دادشی654.gif .شیکم مامانی .509.gifبغلت میکنه.دوباره دوباره میگی بلندم کن منم ببینم.مامان تابه که سیب زمینی سرخ میکرده توش میاره پایین میگه مامان اینه15.gif.ولی باز تا میره رو گاز 16.gifمیگی منم ببینم.قابلمه خواستی غذا درست کنی مثلا.بعد قابلمه رو از اینور به اونور مینداختی55.gif.لباس سفید کوچولوت رو با چادر و مانتو مامان اصرار داشتی و اندختی تو ماشین روشن کردی11.gif.هرچی مامانی میگفته بلوزت خراب میشه شما میگفتی خراب نمیییییییششششه.با گریه.خلاصه که موفق شدی.

میری رو بالش به تقلید رامب(خندوانه)میگی حالم چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/مامان اینا میگن عالللللللللیییییییییی.بعد میخندی میای پایین.مامانی رفته واسه عروسی مریم جون لباس ببینهو تو اتاق پرو بوده شما بغل بابایی میگفتی اینا رو خانما میپوشن نی نای میکنن.اینا عروس داماد میخرن نی نای میکنن.6.gif

یبار ماشین عروس رد میشده شما گریه میکردی من عروسو ندیدم.وایسادن تا رد شه شما گفتی عروس ناز بود قشنگ بود.32.gifمامان میگه من نمیدونم چجوری دیدش من دیدم صورتش پوشیدست.و این در زمانیه که شما حدود یکسال و ده ماه داری .ماشالا به الینا.الان بیست و هشت دقیقه بامداد بیست و پنج شهریور.عمیاین ایشالا واسه عروسی مریم و بهزاد.گیلی لی لی لی لی لی

پسندها (1)

نظرات (0)