بوریچه مون

زندگیم ی تو بابا زندگی خودمی .اگه بشنوی میگی زندگی خرس

1395/2/18 3:08
242 بازدید
اشتراک گذاری

داروندارم سلام.چقد من گناه دارم که از عشقام دورم.امروز مامانی چنتا چیز جالب گفت مردم از خنده.میگه شما به گنبد مسجد میگی اذون.جالبتر اینکه در قندون که شیشه ای و گرده و قلممبست میگه مثه اذونه چراغ داره.

امروز یکم مامانی رو خسته کردی بعد واسه اینکه دلشو بدست بیاری بهش گفتی:

ببین رضوان فک کردم تو دماغت پروانه های سبز دارن بال میزنن.

وای خدا.عاشقتم.بهت میگم تو زندگیمنی میگه نه خرس.میگی زندگی خرسم.کسوکار خرسم.بشدت به خرس و رنگ سبببببببببببببببببببببببببببزعلاقه مندی.جونم فدات.امروز گفتم داداشی زندگیکیه؟گفتی من.گفتم تو زندگیکی ای؟گفتی خرس.

گفتم گوشیو بده مامان گفتی داره جا داداشیمو عوض میکنه.

یادش بخیر اونروزی که خرسی رو انداختی تو سینک و بعد دیدیم پشت در آشپزخونه مادر پیش یخچال نشستی ناراحت.و ما فهمیدیم چقدر به خرسی علاقه داری و مادر خرسی خیس رو انداخت تو ماشین وبعد که خوابیدی گذاشت رو آبچکون که بهونشو نگیری بخوایش خیس.وقتی خشک شده بود گذاشته بود پیشت که از خواب که پامیشی خوشحال باشی نفسمن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)