بوریچه مون

ماشالله به شیطونیای خواهرزاده ام

1395/4/12 1:43
343 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز زندگیم.ماشاا... خیلیییییییییییییییی شیطونی میکنی.عاشقتم.مامان گاهی میخنده گاهی عشبانی میشهخ.آخه داداشی رو هم باید مواظبت کنه.وقتی اون خوابه خب شما کار داری و ممکنه بیدارش کنی .مامانی مثه مبسر کلاس همش میگه ساکت.الینا.الان داداشی بیدار میشه.امروز میگفت از قفسه های کمد کشیدی بالا.(از دیوار راست میری بالا.خخخخخخخخخخخخخخ)میگفت کمد میفته سرمون.تا شما اومدی پایین.دیشب داشت مامانیت با حرف میزد.بابات صداش زد.گفت بیا الینا قرص انداخت تو ماشین.و شما خودت اومدی توضیح دادی.مامان گفت قرص تو چی انداختی؟گفتی ماشین ظرفشویی.فداااااااااااااات.مامان خندید.و گفت شیشه ها داداشی شسته و آماده تو ماشین بودن و شما دوباره قرص گذاشتی و روشنش کردی.و مامکان با عجله رفت.کلا تلفن های ما همیشه نصفه می مونه چون شما و داداش جون دارید کار میدید دسش.ماشالا.فداتون.زندگی هام.الان شما دوسال و هفت ماه.وداداشی هفت ماه و اندی.

پسندها (1)

نظرات (0)